برای مادرم
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
برای مادرم
نوشته شده در چهار شنبه 16 تير 1395
بازدید : 517
نویسنده : محمود عمیدی

غروبت!

سپیده دمان رخ داد

ومن تاریکترین نقطه ی زمین شدم

چشمانت را که بستی!...

-----------------------------------------

وقتی در آغوش خواهرم

آرام چشمانت را بستی

(با آواز لالاییش)

گفتند: لالاییت را بس کن

خوابیده مادرت

و خواهرم به نجوا لالایی گفت:

لالا! لا لا...

چقدر سردم بود

وقتی دستانت را به روال همیشه بوسیدم

اشکم پشت دستت افتاد

یخ زد!

و خواهرم.. لالا لا لا....

عمری تو برایم خواندی لحظه ای من برایت....

لالا لا لا

مهربانیت را گلهای حیاط خانه می فهمیدند

که پس از تو بی درنگ پر پر شدند...

چرا من نمی شوم؟

چرا!!!!

--------------------------------------------

هر چه به درگاه کوه و علف می گریم(1)

گیاه واره ای بر نم روید

باغم کویری خشک است

بی لبخندت....

ومن

دیگر کسی را نمی یابم

 

که صدایم را برایش بلند نکنم

که سرم را به دامنش بگذارم

غمهای عالم از دلم برود

سر به پایش نهم

و برایم لالایی بگوید

بی صدای تو

بی نگاه تو

بی مهربانیت

چگونه تحمل کنم نکاه علفهای هرز باغ حیاط خانه را!!

کاش من...

کاش من...

کاشش من می پژمردم!!!!!

--------------------------------------------

اشکم امان نداد

شعرهایم خیس شد

اما کدامین شعرم

تسکین تواند بود؟

برای برگی که از ساقه اش جداشده .....

-----------------------------------------------------




:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: